مسکین وبخیل
مسکینی نزد بخیلی رفت و از او حاجتی خواست
بخیل گفت :اول تو حاجت مرا رواکن تا من هم
حاجت تو را بر آورم . مسکین گفت :حاجت تو چیست؟
گفت :حاجتم این است که از من حاجتی نخواهی...
نظرات شما عزیزان:
ترنمبه نام تنها مکانیک قلب های تصادفی |
|
|